
قصه ای دارم!
غصه ام در دل آن جامانده
گاه گاهی دل من میگیرد
بیشتر هنگام غروب
در همان وقت خدا نیز پر از تنهایست
جز خدا نیز کسی تنها نیست
وخدایی که در این نزدیکیست
در همین لحظه به هنگام طلوع
که اذان سردادند
من وضو خواهم ساخت…
اشک چشمانم را
تابه سر منزل زیبای حقیقت برسم…
اگر روزی دلم گرفت، یادم باشد،
که خدای من اینجاست، همین نزدیکیها
و من تنها نیستم…
